خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مکرر
[صفت]
recurrent
/rɪˈkʌrənt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مکرر
تکراری، متناوب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راجع
مکرر
متناوب
1.Poverty is a recurrent theme in her novels.
1. فقر مفهومی تکراری در رمانهای او بود.
2.recurrent costs
2. هزینههای مکرر
تصاویر
کلمات نزدیک
recurrence
recur
recuperative
recuperation
recuperate
recyclable
recycle
recycled
recycled paper
recycling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان