خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باقی ماندن
2 . ماندن
[فعل]
to remain
/rɪˈmeɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: remained]
[گذشته: remained]
[گذشته کامل: remained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باقی ماندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازماندن
باقی ماندن
پاییدن
to remain something
چیزی باقی ماندن
1. The exact date of the wedding remains a secret.
1. تاریخ دقیق عروسی یک راز باقی میماند.
2. The true location of the treasure remains a mystery.
2. مکان حقیقی گنج یک راز باقی میماند.
2
ماندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ماندن
to remain +adv/prep of place
ماندن در جایی
1. She will remain at her mother's until I return.
1. تا وقتی من برگردم او در خانه مادرش خواهد ماند.
2. The doctor ordered him to remain in bed for a few days.
2. دکتر به او دستور داد تا چند روز در تختخواب بماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rely on
reluctantly
reluctant
reluctance
relocation
remain in the dark
remain steady
remain undecided
remainder
remainders
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان