Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . عقرب
[اسم]
scorpion
/ˈskɔːrpiən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عقرب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عقرب
کژدم
1.Being stung by a scorpion is extremely dangerous.
1. گزیده شدن توسط عقرب شدیدا خطرناک است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
scorpioid cyme
scorper
scorpaenoidea
scorpaenoid fish
scorpaenoid
scorpion fish
scorpion fly
scorpion shell
scorpion weed
scorpionfish
کلمات نزدیک
scorpio
scornfully
scornful
scorn
scorer
scot
scot-free
scotch
scotch tape
scotch whisky
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان