1 . بستن 2 . بسته شدن 3 . بسته
[فعل]

to shut

/ʃʌt/
فعل گذرا
[گذشته: shut] [گذشته: shut] [گذشته کامل: shut]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بستن تعطیل کردن مسدود کردن
مترادف و متضاد close slam open unlock
  • 1.Mary shut her book and put it down on the table.
    1. "ماری" کتابش را بست و آن را روی میز گذاشت.
  • 2.Would you shut the door, please?
    2. می‌شود لطفاً در را ببندی؟

2 بسته شدن

  • 1.Daniel's mouth opened, and then shut again.
    1. دهان "دنیل" باز و بعد دوباره بسته شد.
[صفت]

shut

/ʃʌt/
غیرقابل مقایسه

3 بسته

معادل ها در دیکشنری فارسی: بسته تعطیل مسدود
مترادف و متضاد closed open
  • 1.Her eyes were shut, but she was still awake.
    1. چشمانش بسته بودند، اما او هنوز بیدار بود.
  • 2.Her office door was shut all day.
    2. درِ دفترش تمام روز بسته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان