خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورزشکار (زن)
[اسم]
sportswoman
/ˈspɔːrtswʊmən/
قابل شمارش
[جمع: sportswomen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ورزشکار (زن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ورزشکار
مترادف و متضاد
athlete
1.He is one of this country's top professional sportswoman.
1. او یکی از بهترین ورزشکاران حرفهای این کشور است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sportswear
sportsperson
sportsmanship
sportsmanlike
sportsman
sporty
spot
spot check
spot on
spot weld
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان