Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . زیر چشمی نگاه کردن
[فعل]
to squint
/skwɪnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: squinted]
[گذشته: squinted]
[گذشته کامل: squinted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زیر چشمی نگاه کردن
1.He squinted at the letter in his hand.
1. او زیر چشمی به نامه ی در دستش نگاه کرد.
2.She was squinting through the keyhole.
2. او زیر چشمی از سوراخ کلید به داخل نگاه می کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
squinched
squinch
squiggly
squiggle
squiffy
squint-eye
squint-eyed
squinter
squinting
squinty
کلمات نزدیک
squiggle
squid
squib
squelch
squeeze in
squirm
squirrel
squirrelly
squirt
squish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان