خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وارد عمل شدن
2 . وارد شدن
[فعل]
to step in
/stɛp ɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: stepped in]
[گذشته: stepped in]
[گذشته کامل: stepped in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وارد عمل شدن
مداخله کردن، پادرمیانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دخالت کردن
1.If no agreement was reached, the army would step in.
1. اگر هیچ توافقی حاصل نمیشد، ارتش وارد عمل میشد.
2
وارد شدن
داخل شدن
1.Tiffany stepped in the room and said hello to everyone.
1. "تیفانی" وارد اتاق شد و به همه سلام گفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
step family
step down
step by step
step aside
step
step on it a little.
step on it
step on one's toes
step out
step up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان