1 . قید کردن
[فعل]

to stipulate

/ˈstɪpjuleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: stipulated] [گذشته: stipulated] [گذشته کامل: stipulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قید کردن مشخص کردن، تصریح کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شرط کردن مشخص کردن قید کردن
مترادف و متضاد specify
  • 1.A delivery date is stipulated in the contract.
    1. تاریخ تحویل در قرارداد مشخص شده است.
  • 2.The job advertisement stipulates that the applicant must have three years' experience.
    2. آگهی شغل قید کرده است که متقاضی باید سه سال سابقه کار داشته باشد.
تصاویر
  •  تصویر to stipulate - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان