خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تسلیم شدن
2 . هلاک شدن
[فعل]
to succumb
/səˈkʌm/
فعل ناگذر
[گذشته: succumbed]
[گذشته: succumbed]
[گذشته کامل: succumbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تسلیم شدن
از پای درآمدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از پا درآمدن
مایوس شدن
مترادف و متضاد
give way
yield
1.He succumbed to cancer.
1. او تسلیم سرطان شد.
2.The town succumbed after a short siege.
2. شهر بعد از حملهای کوتاه تسلیم شد.
2
هلاک شدن
از پای در آمدن، مردن
1.After a few blows, the porcupine succumbs.
1. بعد از چند ضربه، تشی هلاک میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
succulent
succoth
succotash
succor
succinct
such
such and such
such as
suchlike
suck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان