خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نوسان
2 . تاب
3 . چرخش (دست و بدن هنگام ضربه زدن در گلف)
4 . نوسان داشتن
[اسم]
swing
/swɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نوسان
the swing of a pendulum
نوسان یک آونگ
upward swings in the stock market
نوسانات رو به بالا در بازار سهام
2
تاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاب
to push somebody on a swing
کسی را روی تاب هل دادن
Jake wanted me to push him on the swing.
"جیک" از من میخواست که او را روی تاب هل بدهم.
3
چرخش (دست و بدن هنگام ضربه زدن در گلف)
[فعل]
to swing
/swɪŋ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: swung]
[گذشته: swung]
[گذشته کامل: swung]
صرف فعل
4
نوسان داشتن
تاب خوردن، تاب دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاب خوردن
تاب دادن
to swing something
چیزی را تاب دادن
He walked along the path swinging his rolled-up umbrella.
او در امتداد مسیر راه رفت در حالی که چتر بسته شدهاش را تاب میداد.
to swing from something
از چیزی تاب خوردن
A set of keys swung from her belt.
یک دسته کلید از کمربند او تاب میخورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
swine flu
swine
swindler
swindle
swimwear
swing bridge
swing door
swing state
swing vote
swing voter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان