1 . تلویزیون
[اسم]

television

/ˈtel.ə.vɪʒ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تلویزیون

معادل ها در دیکشنری فارسی: تلویزیون تلویزیونی
مترادف و متضاد TV
  • 1.television commercial
    1. تبلیغات [آگهی] تلویزیونی
  • 2.TV personalities
    2. شخصیت‌های تلویزیونی
  • 3.We ate in front of the television.
    3. ما جلوی تلویزیون (غذا) خوردیم.
to watch television
تلویزیون تماشا کردن
  • You watch too much TV!
    تو زیادی تلویزیون نگاه می‌کنی!
to see/watch something on television
چیزی از تلویزیون دیدن/تماشا کردن
  • She saw the race on television.
    او مسابقه را از تلویزیون دید.
to turn/switch the television on/off
تلویزیون روشن/خاموش کردن
  • I switched off the television and went to bed.
    من تلویزیون را خاموش کردم و به تختخواب رفتم.
to turn the television up/down
صدای تلویزیون را بلند/کم کردن
  • Rory had turned the television up so loud that the people next door complained.
    "روری" صدای تلویزیون را آنقدر بلند کرد که همسایه‌ها اعتراض کردند.
a television show/program
یک برنامه تلویزیونی
  • Her favorite television program was just starting.
    برنامه تلویزیونی مورد علاقه او تازه داشت شروع می‌شد.
a television series
سریال تلویزیونی
  • He starred in the popular television series, ‘Friends’.
    او در سریال تلویزیونی مشهور "دوستان" بازی کرد.
کاربرد اسم television به معنای تلویزیون
معادل اسم television در فارسی "تلویزیون" است. television یا تلویزیون یک دستگاه الکتریکی است که از آن برنامه های تلویزیونی پخش می شود. مثال:
"TV personalities" (شخصیت های تلویزیونی)
نکته: شکل کوتاه television را TV می گویند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان