خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کفش ورزشی
2 . مربی
[اسم]
trainer
/ˈtreɪ.nər/
قابل شمارش
[جمع: trainers]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کفش ورزشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کتانی
مترادف و متضاد
running shoe
training shoe
1.Rafael, I think I have left my trainers at your house.
1. "رافائل"، فکر کنم کفشهای ورزشیام را در خانه تو جا گذاشتهام.
a pair of trainers
یک جفت کفش ورزشی
2
مربی
تربیتکننده (حیوانات)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مربی
مترادف و متضاد
coach
instructor
teacher
1.A lot of wealthy people have their own personal trainer.
1. بسیاری از افراد ثروتمند برای خود مربی شخصی دارند.
2.They showed pictures of the horse and its trainer.
2. آنها تصاویری از اسب و مربیاش نشان دادند.
a dog trainer
تربیتکننده سگ
تصاویر
کلمات نزدیک
trainee
trained
trainable
train stop
train station
trainer aircraft
trainers
training
trainman
trains usually leave on time but they occasionally have short delays.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان