خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مواج
[صفت]
undulating
/ˈʌnʤəˌleɪtɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more undulating]
[حالت عالی: most undulating]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مواج
نوسانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرپیچ و تاب
تابدار
موجدار
مترادف و متضاد
oscillate
surge
wave
1.The undulating terrain of the area has made it difficult for engineers to build roads there.
1. زمین مواج آن منطقه، جاده ساختن را برای مهندسان در آنجا دشوار کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
undulate
undue
undressed
undress
undoubtedly
undulation
unduly
undying
unearned income
unearth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان