Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . واکسینه کردن
[فعل]
to vaccinate
/ˈvæksəneɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: vaccinated]
[گذشته: vaccinated]
[گذشته کامل: vaccinated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
واکسینه کردن
مصون ساختن، واکسن زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واکسینه کردن
مایهکوبی کردن
1.I was vaccinated against tetanus.
1. من در برابر کزاز واکسینه شدهام.
2.The general population has accepted the need to vaccinate children against the once-dreaded disease.
2. عٌموم افراد نیاز به مصونسازی کودکان در مقابل بیماریهایی که زمانی وحشتانگیز بودند را پذیرفتهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
vaccina
vaccaria
vacay
vacationist
vacationing
vaccinated
vaccinating
vaccination
vaccinator
vaccine
کلمات نزدیک
vacationer
vacation
vacate
vacant possession
vacant
vaccinated
vaccination
vaccine
vacillate
vacuous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان