خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشخدمتی کردن (در رستوران)
[فعل]
to wait on
/weɪt ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: waited on]
[گذشته: waited on]
[گذشته کامل: waited on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشخدمتی کردن (در رستوران)
غذا سرو کردن
1.‘Help yourself,’ she said, ‘I’m too tired to wait on you.’
1. او گفت: «از خودتان پذیرایی کنید. من خیلی خستهام و نمیتوانم غذا برایتان سرو کنم.»
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wait
waistline
waistcoat
waistband
waist pack
waiter
waiter's assistant
waiting
waiting area
waiting game
کلمات نزدیک
wait hand and foot
wait for the dust to settle
wait
waistline
waistcoat
wait up
waiter
waiting
waiting list
waiting room
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان