1 . منتظر بودن
[فعل]

to wait up

/weɪt ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: waited up] [گذشته: waited up] [گذشته کامل: waited up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منتظر بودن صبر کردن

  • 1.I'll be home late tonight so don't wait up for me.
    1. من امشب دیر خانه می‌رسم به همین خاطر منتظر من نباش.
  • 2.Wait up—you’re walking too fast.
    2. صبر کن؛ خیلی سریع راه می‌روی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان