خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حبس
2 . زایمان
[اسم]
confinement
/kənˈfaɪnmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حبس
اسارت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسارت
حبس
years of confinement as a political prisoner
سالها در حبس به عنوان زندانی سیاسی
2
زایمان
وضع حمل
formal
old use
مترادف و متضاد
labor
the expected date of confinement
تاریخ پیشبینیشده زایمان
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
confine to
confine
configuration
confidently
confidentially
confirming
confiscate
confit
confiture
conflict
کلمات نزدیک
confined to bed
confined to a wheelchair
confined
confine
configure
confines
confirm
confirmation
confirmed
confiscate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان