خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادغام کردن
[فعل]
to consolidate
/kənˈsɑːlɪdeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: consolidated]
[گذشته: consolidated]
[گذشته کامل: consolidated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادغام کردن
ادغام شدن، تلفیق کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادغام کردن
1.All the debts have been consolidated.
1. تمام دیون با هم ادغام شده اند.
2.consolidated accounts
2. حساب های تلفیقی
3.The two companies consolidated for greater efficiency.
3. دو شرکت برای داشتن کارایی بیشتر با هم ادغام شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
console
consolation prize
consolation
consistently
consistent
consolidation
consonance
consonant
consort
consortium
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان