[اسم]

core

/kɔr/
قابل شمارش

1 هسته مرکز

معادل ها در دیکشنری فارسی: مرکز
مترادف و متضاد center interior
the earth's core
هسته زمین

2 بخش اصلی کانون، پایه

مترادف و متضاد heart interior nucleus
  • 1.The core of the curriculum consists of courses that are required of all students
    1. بخش اصلی این برنامه درسی شامل دروسی می‌شود که برای تمام دانش‌آموزان الزامی است.
[صفت]

core

/kɔr/
غیرقابل مقایسه

3 اصلی کانونی، بنیادی، مهم‌ترین (بخش هر چیزی)

مترادف و متضاد basic central essential key
  • 1.core subjects of this book
    1. مهم‌ترین مباحث این کتاب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان