Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهشدت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
critically
/ˈkrɪt̬.ɪ.kli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more critically]
[حالت عالی: most critically]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهشدت
1.He is critically ill in intensive care.
1. او بهشدت بیمار (و) در مراقبتهای ویژه است.
2.They were both critically injured in the crash.
2. هر دوی آنها در تصادف بهشدت مجروح شده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
critical
critic
crisscross
criss-cross applesauce
crispy
croak
croatia
croatian
crochet
crocheting
کلمات نزدیک
critical mass
critical
critic
criterion
criteria
criticism
criticize
critique
critter
croak
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان