[فعل]

to forbid

/fərˈbɪd/
فعل گذرا
[گذشته: forbade] [گذشته: forbade] [گذشته کامل: forbidden]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منع کردن ممنوع کردن

مترادف و متضاد ban prohibit allow
  • 1.Spitting on the floor is forbidden in public places.
    1. آب دهان انداختن بر زمین در مکان‌های عمومی ممنوع است.
  • 2.The law forbids drunken drivers to handle their autos .
    2. قانون، رانندگان مست را از پشت فرمان نشستن منع می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان