خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همکاری کردن
2 . نقش رابط را بازی کردن
[فعل]
to liaise
/liˈeɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: liaised]
[گذشته: liaised]
[گذشته کامل: liaised]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همکاری کردن
ارتباط برقرار کردن
1.He had to liaise directly with the police while writing the report.
1. او مجبور بود هنگام نوشتن گزارش مستقیماً با پلیس همکاری کند.
2
نقش رابط را بازی کردن
بهعنوان رابط عمل کردن، رابط بودن
1.Her job is to liaise between students and teachers.
1. کار او رابط بودن بین دانشآموزان و معلمها است.
تصاویر
کلمات نزدیک
liable
liability
li
lexicon
lexicography
liaison
liam
liar
lib
lib dem
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان