1 . تظاهر
[اسم]

pretense

/priˈtɛns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تظاهر بهانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: هارت و پورت وانمود ظاهرسازی
مترادف و متضاد act make-believe
  • 1.he made a pretense of being unconcerned.
    1. او تظاهر به نگران نبودن کرد.
  • 2.under pretense of brotherhood
    2. به بهانه برادری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان