1 . پیگیری کردن
[فعل]

to prosecute

/ˈprɑsəˌkjut/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: prosecuted] [گذشته: prosecuted] [گذشته کامل: prosecuted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیگیری کردن پیگرد قانونی کردن

formal specialized
مترادف و متضاد take legal action against take to court defend let off pardon
  • 1.Drunken drivers should be prosecuted.
    1. رانندگان مست باید پیگرد قانونی شوند.
  • 2.The district attorney refused to prosecute the case for lack of evidence.
    2. بازپرس بخش قضایی به دلیل کمبود مدارک نپذیرفت که پرونده پیگیری شود.
  • 3.The general prosecuted the war with vigor.
    3. فرمانده با علاقه جنگ را پیگیری کرد [ادامه داد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان