[فعل]

to relate

/rɪˈleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: related] [گذشته: related] [گذشته کامل: realated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقل کردن شرح دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: روایت کردن شرح دادن آوردن
formal
مترادف و متضاد narrate recount tell
to relate something
چیزی را نقل کردن [شرح دادن]
  • 1. Although they did not agree with the plan, they did not relate their opposition to it.
    1. اگرچه آنها با برنامه موافق نبودند، اما مخالفت خود را شرح ندادند.
  • 2. The traveler related his adventures with some exaggeration.
    2. مسافر ماجراجویی‌هایش را با (کمی) اغراق نقل کرد.
to relate how/what…
شرح دادن اینکه چطور/چه ...
  • She related how he had run away from home as a boy.
    او شرح داد چطور وقتی بچه بود از خانه فرار کرد.
to relate that…
نقل کردن اینکه...
  • The story relates that an angel appeared and told him to sing.
    داستان نقل می‌کند که یک فرشته ظاهر شد و به او گفت بخواند.

2 مرتبط کردن ربط دادن، مربوط کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارتباط دادن
مترادف و متضاد associate connect correlate
to relate something
چیزی را ربط دادن
  • I found it difficult to relate the two ideas in my mind.
    برای من ربط دادن دو ایده در ذهنم کار سختی بود.
to relate A to B
(آ) را به (ب) مربوط کردن
  • In the future, pay increases will be related to productivity.
    در آینده، افزایش حقوق‌ها به تولید مربوط خواهند شد.

3 ارتباط برقرار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارتباط برقرار کردن
مترادف و متضاد empathize feel for get on with identify with
to relate to something/somebody
با چیزی/کسی ارتباط برقرار کردن
  • Most teenagers find it hard to relate to their parents.
    بیشتر نوجوانان ارتباط برقرار کردن با والدینشان را کار سختی می‌دانند.

4 مربوط بودن ربط داشتن، مرتبط بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ربط داشتن به کسی مربوط بودن
مترادف و متضاد apply to concern refer to
to relate to something/somebody
به چیزی/کسی مربوط بودن
  • 1. Please provide all information relating to the claim.
    1. لطفاً تمام اطلاعات مربوط به مطالبه را فراهم کنید.
  • 2. That's good advice, but it doesn't really relate to my situation.
    2. این نصیحت خوبی است، اما واقعاً ربطی به موقعیت من ندارد.
  • 3. Would you say that misfortune is related to carelessness?
    3. آیا می‌توان گفت که بدشانسی با بی‌دقتی مرتبط است؟
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان