خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قاچاق کردن
[فعل]
to smuggle
/ˈsmʌɡl/
فعل گذرا
[گذشته: smuggled]
[گذشته: smuggled]
[گذشته کامل: smuggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قاچاق کردن
1.He managed to smuggle a gun into the prison.
1. او توانست اسلحه به زندان قاچاق کند.
2.They were caught smuggling diamonds into the country.
2. آنها هنگام قاچاق کردن الماس به درون کشور دستگیر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
smug
smudge
smoothly
smoothing plane
smoothing iron
smugly
smyrnium olusatrum
snack
snack bar
snack counter
کلمات نزدیک
smug
smudge
sms
smother
smoothness
smuggler
smuggling
smugly
smut
smutty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان