Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . داوری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
arbitration
/ˌɑrbɪˈtreɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
داوری
حکمیت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حکمیت
داوری
مترادف و متضاد
adjudication
mediation
1.The employee sought official arbitration when he could not resolve a disagreement with his supervisor.
1. آن کارمند به دنبال داوری رسمی بود، وقتیکه نتوانست اختلافی را با سرپرستش حل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
arbitrate
arbitrary decision
arbitrary
arbitrarily
arbiter
arbitrator
arbor
arbor day
arboreal
arborescent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان