Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بررسی کردن
2 . کار کسی را راه انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to attend to
/ɐtˈɛnd tuː/
فعل گذرا
[گذشته: attended to]
[گذشته: attended to]
[گذشته کامل: attended to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بررسی کردن
رسیدگی کردن، رسیدن (به کاری)
1.A nurse attended to his needs constantly.
1. یک پرستار فوراً به نیازهای او رسیدگی کرد.
2.I have some urgent business to attend to.
2. من چند کار ضروری دارم که باید به آنها برسم.
2
کار کسی را راه انداختن
تصاویر
کلمات نزدیک
attend a tv program
attend
attempted robbery
attempted murder
attempted kidnapping
attendance
attendant
attending physician
attention
attention span
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان