[اسم]

banishment

/ˈbænɪʃmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تبعید

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبعید
  • 1.a life of banishment in an alien country
    1. یک عمر تبعید در مملکت بیگانه
  • 2.Lady Montague dies of grief at Romeo’s banishment.
    2. بانو "مونتاگو" در غم تبعید "رومئو" می میرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان