Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صدا زدن (با اشاره دست و سر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to beckon
/ˈbɛkən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: beckoned]
[گذشته: beckoned]
[گذشته کامل: beckoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صدا زدن (با اشاره دست و سر)
خواندن (به سوی خود)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشاره کردن
formal
مترادف و متضاد
entice
gesticulate
gesture
invite
signal
1.Jack beckoned to me to follow him.
1. "جک" مرا صدا زد که دنبالش بروم.
2.The delicious smell of fresh bread beckoned the hungry boy.
2. بوی خوشمزه نان تازه پسر گرسنه را (به سمت خود) صدا میزد.
3.The sea beckons us to adventure.
3. دریا ما را به سمت ماجراجویی میخواند.
تصاویر
کلمات نزدیک
beck
because of
because it’s fast and cheap.
because
becalmed
becky
become
become popular
become an actor
become angry
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان