Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to become
/bɪˈkʌm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: became]
[گذشته: became]
[گذشته کامل: become]
صرف فعل
1
شدن
تبدیل شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شدن
گشتن
گردیدن
مترادف و متضاد
come to be
turn out to be
to become something/somebody
چیزی/کسی شدن
1. That's when I decided to become a teacher.
1. آن موقع بود که تصمیم گرفتم معلم شوم.
2. They became great friends.
2. آنها (تبدیل به) دوستان خوبی برای هم شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
becky
beckon
beck
because of
because it’s fast and cheap.
become popular
become an actor
become angry
become apparent
become clear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان