Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دعا کردن
2 . تقدیس کردن
3 . اعطا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to bless
/blɛs/
فعل گذرا
[گذشته: blessed]
[گذشته: blessed]
[گذشته کامل: blessed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دعا کردن
طلب سعادت و مغفرت کردن
1.The priest blessed the young couple.
1. کشیش برای آن زوج جوان دعا کرد [کشیش برای آن زوج جوان طلب سعادت و مغفرت کرد].
2
تقدیس کردن
1.He blessed the dying man and anointed him.
1. او آن مرد روبهموت را تقدیس و تدهین کرد.
3
اعطا کردن
بخشیدن، برکت دادن
مترادف و متضاد
endow
1.The gods have blessed us with magical voices.
1. خدایان ما را با صداهایی جادویی برکت دادهاند [خدایان به ما صداهایی سحرآمیز اعطا کردهاند].
تصاویر
کلمات نزدیک
blenny
blender
blended family
blended
blend
bless you
blessed
blessedness
blessing
blessing in disguise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان