[فعل]

to blend

/blɛnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: blended] [گذشته: blended] [گذشته کامل: blended]

1 مخلوط کردن درآمیختن

مترادف و متضاد combine mingle mix clash
  • 1.Blend together the eggs, sugar and flour.
    1. تخم مرغ‌ها، شکر و آرد را با هم مخلوط کنید.
  • 2.The colors of the rainbow blend into one another.
    2. رنگ‌های رنگین کمان با یکدیگر درمی‌آمیزند.

2 به هم آمدن با هم جور بودن

مترادف و متضاد go harmonize match
  • 1.These colors blend very well.
    1. این رنگ‌ها خیلی خوب به هم می‌آیند [با هم جور هستند].
[اسم]

blend

/blɛnd/
قابل شمارش

3 مخلوط ترکیب

معادل ها در دیکشنری فارسی: آمیخته امتزاج تلفیق خلط مخلوط
مترادف و متضاد combination mix mixture
  • 1.a rich blend of the finest coffee beans
    1. یک مخلوط غلیظ از بهترین دانه‌های قهوه
  • 2.Their music is a blend of jazz and African rhythms.
    2. موسیقی آنها ترکیبی از ریتم‌های جاز و آفریقایی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان