Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مخلوط کردن
2 . به هم آمدن
3 . مخلوط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to blend
/blɛnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: blended]
[گذشته: blended]
[گذشته کامل: blended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مخلوط کردن
درآمیختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمیختن
به هم زدن
ترکیب کردن
تلفیق کردن
درآمیختن
درهم آمیختن
یککاسه کردن
هم زدن
مخلوط کردن
مترادف و متضاد
combine
mingle
mix
clash
1.Blend together the eggs, sugar and flour.
1. تخم مرغها، شکر و آرد را با هم مخلوط کنید.
2.The colors of the rainbow blend into one another.
2. رنگهای رنگین کمان با یکدیگر درمیآمیزند.
2
به هم آمدن
با هم جور بودن
مترادف و متضاد
go
harmonize
match
1.These colors blend very well.
1. این رنگها خیلی خوب به هم میآیند [با هم جور هستند].
[اسم]
blend
/blɛnd/
قابل شمارش
3
مخلوط
ترکیب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمیخته
امتزاج
تلفیق
خلط
مخلوط
مترادف و متضاد
combination
mix
mixture
1.a rich blend of the finest coffee beans
1. یک مخلوط غلیظ از بهترین دانههای قهوه
2.Their music is a blend of jazz and African rhythms.
2. موسیقی آنها ترکیبی از ریتمهای جاز و آفریقایی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
blench
blemish
bleeper
bleep
bleeding heart
blended
blended family
blender
blenny
bless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان