Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موهبت
2 . دعای خیر
3 . موهبت الهی
4 . دعای پیش یا پس از غذا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
blessing
/ˈblɛsɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موهبت
نعمت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برکت
نعمت
فیض
1.Having such a supportive family has been a real blessing.
1. داشتن خانوادهای چنین پشتیبان [حمایتگر]، موهبتی حقیقی بوده است.
2.People do not know the blessing of health till they lose it.
2. مردم قدر نعمت سلامتی را نمیدانند تا زمانی که آن را از دست دهند.
2
دعای خیر
موافقت
1.He gave the plan his blessing even before it was announced.
1. او حتی قبل از این که اعلام شود، موافقتش را با برنامه اعلام کرد.
2.They got married without their parents’ blessing.
2. آنها بدون دعای خیر [موافقت] والدینشان ازدواج کردند.
3
موهبت الهی
1.May God continue to give us his blessing.
1. باشد که خدا موهبت الهیاش را همچنان به ما عطا کند.
2.May the years to come bring every blessing to you both.
2. باشد که سالهای پیش رو تمام موهبتهای الهی را برای شما دو نفر به همراه بیاورد.
4
دعای پیش یا پس از غذا
مترادف و متضاد
grace
1.The blessing was said in Hebrew.
1. دعا به زبان عبری گفته شد.
a special blessing
دعایی ویژه
We thank you, too, for this food and ask a special blessing on the one who prepared it.
ما از شما نیز برای این غذا تشکر میکنیم و درخواست دعایی ویژه داریم برای کسی که ان را آماده کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blesbok
blending scissors
blender
blend in
blend
bleu
blight
blighter
blimey
blind
کلمات نزدیک
blessedness
blessed
bless you
bless
blenny
blessing in disguise
blight
blimey
blimp
blind
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان