Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نابینا
2 . غافل
3 . کور (پیچ و ...)
4 . نابینا کردن (موقتی یا دائمی)
5 . کرکره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
blind
/blɑɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: blinder]
[حالت عالی: blindest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نابینا
کور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روشندل
نابینا
کور
مترادف و متضاد
unsighted
visionless
visually impaired
sighted
1.She's been blind since birth.
1. او از زمان تولد نابینا بودهاست.
2
غافل
بیتوجه
مترادف و متضاد
imperceptive
perceptive
1.They were blind to the fact that they had little chance to succeed.
1. آنها نسبت به این حقیقت که شانس کمی برای موفقیت داشتند، غافل بودند.
3
کور (پیچ و ...)
غیرقابلرؤیت
[فعل]
to blind
/blɑɪnd/
فعل گذرا
[گذشته: blinded]
[گذشته: blinded]
[گذشته کامل: blinded]
صرف فعل
4
نابینا کردن (موقتی یا دائمی)
دید را مختل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کور کردن
1.I was blinded for a couple of seconds by the glare of the sun.
1. برای چندین ثانیه توسط تشعشع خورشید نابینا شدم [تابش خورشید برای چندین ثانیه دیدم را مختل کرد].
[اسم]
blind
/blɑɪnd/
قابل شمارش
5
کرکره
پرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کرکره
1.She pulled down the blinds.
1. او کرکرهها را (پایین) کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blimey
blighter
blight
bleu
blessing
blind alley
blind as a bat
blind bake
blind date
blind leading the blind
کلمات نزدیک
blimp
blimey
blight
blessing in disguise
blessing
blind alley
blind as a bat
blind date
blind drunk
blind faith
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان