[فعل]

to burst out

/bɜrst aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: burst out] [گذشته: burst out] [گذشته کامل: burst out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زدن زیر (خنده یا گریه و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: زیر خنده زدن
مترادف و متضاد burst into
  • 1.He took one look at the hat she was wearing and burst out laughing.
    1. او نگاهی به کلاهی که او گذاشته بود کرد و زد زیر خنده.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان