[صفت]

concerted

/kənˈsɜːrtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more concerted] [حالت عالی: most concerted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هماهنگ مشترک، دسته‌جمعی

  • 1.Libraries have made a concerted effort to attract young people.
    1. کتابخانه‌ها تلاشی مشترک برای جذب جوانان کرده‌اند.

2 مصرانه قاطع، جدی، مصمم

a concerted attempt to preserve religious unity
تلاش جدی برای حفظ وحدت مذهبی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان