Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ادعا کردن
2 . سروکله زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to contend
/kənˈtɛnd/
فعل ناگذر
[گذشته: contended]
[گذشته: contended]
[گذشته کامل: contended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادعا کردن
مدعی شدن، استدلال کردن
مترادف و متضاد
assert
claim
1.He contends that the judge was wrong.
1. او ادعا میکند که قاضی اشتباه میکرد.
2
سروکله زدن
دستوپنجه نرم کردن
1.Nurses often have to contend with violent or drunken patients.
1. پرستارها اغلب مجبور هستند با بیماران خشن یا مست سروکله بزنند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
contempt
contemporary art
contemporary
contemplate
conte
contender
content
contented
contentment
contest
کلمات نزدیک
contemptuous
contemptible
contempt of court
contempt
contemporary music
contender
content
contented
contentedly
contention
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان