Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مشتری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
customer
/ˈkʌs.tə.mər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشتری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشتری
مترادف و متضاد
buyer
purchaser
shopper
seller
1.Mrs. Wilson is one of our regular customers.
1. خانم "ویلسون" یکی از مشتریهای دائمی [همیشگی] ماست.
a satisfied customer
یک مشتری راضی
تصاویر
کلمات نزدیک
customary
custom-made
custom-built
custom
custody of the children
customer service
customize
customs
customs declaration
cut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان