Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ادب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
decency
/ˈdisənsi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ادب
نزاکت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزرم
ادب
1.At least she had the decency to admit that it was her fault.
1. حداقل او ادب آنرا داشت که اعتراف کند که تقصیر او بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
december
deceleration
decelerate
deceived
deceive
decennial
decent
decentralization
decentralize
deception
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان