Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . غر کردن
2 . خدشهدار کردن
3 . تورفتگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to dent
/dɛnt/
فعل گذرا
[گذشته: dented]
[گذشته: dented]
[گذشته کامل: dented]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
غر کردن
موجب تورفتگی شدن
1.He hit my car and dented my bumper.
1. او به اتومبیل من کوبید و سپرم [سپر اتومبیلم] را غر کرد.
2
خدشهدار کردن
آسیب رساندن
1.It seemed that nothing could dent his confidence.
1. به نظر میرسید هیچ چیز نمیتوانست اعتماد به نفسش را خدشهدار کند.
2.The scandal has dented his reputation.
2. (آن) رسوایی آبروی او را خدشهدار کردهاست.
[اسم]
dent
/dɛnt/
قابل شمارش
3
تورفتگی
غرشدگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تورفتگی
1.The impact of the stones made little dents in the metal.
1. اثر (برخورد) سنگها، تورفتگیهای کوچکی در فلز ایجاد کرد.
2.There is a large dent on my car.
2. تورفتگی بزرگی روی اتومبیلم وجود دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
density
densitometer
densely
dense forest
dense
dental
dental floss
dental hygienist
dental surgeon
dental surgery
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان