[فعل]

to drift

/drɪft/
فعل ناگذر
[گذشته: drifted] [گذشته: drifted] [گذشته کامل: drifted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حرکت کردن (به‌آرامی در آب یا هوا) شناور بودن

  • 1.The balloon was drifting in the breeze.
    1. آن بادبادک به‌آرامی داشت سوار بر [در] نسیم حرکت می‌کرد.
  • 2.The empty boat drifted out to sea.
    2. آن قایق خالی (از لب ساحل) به‌آرامی به‌سمت دریا حرکت کرد.
[اسم]

drift

/drɪft/
قابل شمارش

2 برف‌انباشت تل، پشته، بادانباشت

  • 1.The road was blocked by drifts of snow.
    1. جاده توسط برف‌انباشت‌ها بسته شده بود.

3 حرکت تدریجی پیوسته انحراف

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان