[فعل]

to drill

/drɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: drilled] [گذشته: drilled] [گذشته کامل: drilled]

1 حفاری کردن با مته سوراخ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حفاری کردن
  • 1.They're drilling for oil off the Irish coast.
    1. آنها دارند برای یافتن نفت، خلیج ایرلند را حفاری می‌کنند.

2 تعلیم دادن (از راه تمرین و تکرار) تمرین دادن، ملکه ذهن (کسی) کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مشق دادن
  • 1.The instructor drilled us the importance of reading the instructions.
    1. آموزگار، اهمیت خواندن دستورالعمل‌ها را به ما تعلیم داد.
[اسم]

drill

/drɪl/
قابل شمارش

3 دریل (ابزار)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دریل مته
a dentist’s drill
دریل دندانپزشکی
An electric drill
دریل برقی

4 تمرین مکرر

  • 1.We did a drill to memorize verb endings.
    1. به منظور به خاطر سپردن شناسه افعال، تمرین مکرر انجام دادیم.

5 تمرین (نظامی، زلزله و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمرین
توضیحاتی در رابطه با drill
واژه drill در این مفهوم اشاره دارد به تمرین‌هایی مانند تمرین زلزله، تمرین آتش‌سوزی و ... که گروه‌ها و سازمان‌ها برای آماده‌سازی خود انجام می‌دهند تا در هنگام وقوع شرایط ضروری فوق، آمادگی کامل داشته باشند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان