Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حفاری کردن
2 . تعلیم دادن (از راه تمرین و تکرار)
3 . دریل (ابزار)
4 . تمرین مکرر
5 . تمرین (نظامی، زلزله و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to drill
/drɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: drilled]
[گذشته: drilled]
[گذشته کامل: drilled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حفاری کردن
با مته سوراخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حفاری کردن
1.They're drilling for oil off the Irish coast.
1. آنها دارند برای یافتن نفت، خلیج ایرلند را حفاری میکنند.
2
تعلیم دادن (از راه تمرین و تکرار)
تمرین دادن، ملکه ذهن (کسی) کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشق دادن
1.The instructor drilled us the importance of reading the instructions.
1. آموزگار، اهمیت خواندن دستورالعملها را به ما تعلیم داد.
[اسم]
drill
/drɪl/
قابل شمارش
3
دریل (ابزار)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دریل
مته
a dentist’s drill
دریل دندانپزشکی
An electric drill
دریل برقی
4
تمرین مکرر
1.We did a drill to memorize verb endings.
1. به منظور به خاطر سپردن شناسه افعال، تمرین مکرر انجام دادیم.
5
تمرین (نظامی، زلزله و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمرین
توضیحاتی در رابطه با drill
واژه drill در این مفهوم اشاره دارد به تمرینهایی مانند تمرین زلزله، تمرین آتشسوزی و ... که گروهها و سازمانها برای آمادهسازی خود انجام میدهند تا در هنگام وقوع شرایط ضروری فوق، آمادگی کامل داشته باشند.
تصاویر
کلمات نزدیک
driftwood
drifter
drift apart
drift
drier
drilling
drink
drink coffee
drink to
drink up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان