[فعل]

to exclude

/ɪkˈskluːd/
فعل گذرا
[گذشته: excluded] [گذشته: excluded] [گذشته کامل: excluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شامل (گروه و...) نکردن جلوگیری کردن، راه ندادن

  • 1.She felt excluded by the other girls.
    1. او احساس می‌کرد دخترهای دیگر او را شامل (گروه خود) نمی‌کنند.
  • 2.Women are still excluded from some London clubs.
    2. برخی کلوب‌های لندن همچنان مانع از ورود خانم‌ها می‌شوند.

2 شامل نشدن

مترادف و متضاد include
  • 1.The price exluded tax.
    1. قیمت شامل مالیات نمی‌شد.

3 مستثنی کردن استثنا قایل شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: استثنا کردن مستثنا کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان