[فعل]

to fall behind

/fɔl bɪˈhaɪnd/
فعل ناگذر
[گذشته: fell behind] [گذشته: fell behind] [گذشته کامل: fallen behind]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عقب افتادن عقب ماندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عقب افتادن
  • 1.She’s falling behind on her homework.
    1. او دارد در تکالیفش عقب می‌افتد.
  • 2.You're falling behind with the rent.
    2. کرایه خانه‌ات دارد عقب می‌افتد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان