Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to forbid
/fərˈbɪd/
فعل گذرا
[گذشته: forbade]
[گذشته: forbade]
[گذشته کامل: forbidden]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منع کردن
ممنوع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحریم کردن
نهی کردن
منع کردن
ممنوع کردن
ممانعت کردن
قدغن کردن
مترادف و متضاد
ban
prohibit
allow
1.Spitting on the floor is forbidden in public places.
1. آب دهان انداختن بر زمین در مکانهای عمومی ممنوع است.
2.The law forbids drunken drivers to handle their autos .
2. قانون، رانندگان مست را از پشت فرمان نشستن منع میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
forbearing
forbear
for want of
for toffee
for the time being
forbidden
force
force field
force hand
force out
کلمات نزدیک
forbearing
forbearance
foray
forage
for this reason
forbidden
forbidding
force
force majeure
force-out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان