Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باگذشت
2 . مناسب و بیخطر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
forgiving
/fərˈɡɪvɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more forgiving]
[حالت عالی: most forgiving]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باگذشت
مهربان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باگذشت
بخشاینده
بخشنده
خطابخش
خطاپوش
1.She had not inherited her mother's forgiving nature.
1. او ذات باگذشت مادرش را به ارث نبرده بود.
2
مناسب و بیخطر
1.Snow is a forgiving surface on which to fall.
1. برف، سطحی مناسب و بیخطر برای افتادن است.
تصاویر
کلمات نزدیک
forgiveness
forgive
forging
forgetfulness
forgetful
forgo
forgotten
fork
fork money out
fork out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان