[صفت]

forgetful

/fərˈɡetfl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more forgetful] [حالت عالی: most forgetful]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فراموش‌کار بی‌حواس

معادل ها در دیکشنری فارسی: فراموشکار کم‌حافظه
مترادف و متضاد absent-minded
  • 1.She has become very forgetful in recent years.
    1. او در سال‌های اخیر بسیار فراموش‌کار شده‌است.
  • 2.She worries because her father is getting forgetful.
    2. او نگران است، چون پدرش دارد فراموش‌کار می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان