[اسم]

forgetfulness

/fərˈɡetflnəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فراموشی نسیان، فراموش‌کاری، غفلت

معادل ها در دیکشنری فارسی: نسیان فراموشی
مترادف و متضاد absent-mindedness
  • 1.Her confusion and forgetfulness could be due to an underlying illness.
    1. گیجی و فراموش‌کاری او می‌تواند به‌خاطر یک بیماری نهادینه باشد.
  • 2.She is very frustrated with my forgetfulness.
    2. او خیلی از فراموش‌کاری من عصبانی است.
a moment of forgetfulness
یک لحظه غفلت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان