[صفت]

fresh

/freʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fresher] [حالت عالی: freshest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تازه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تازه
مترادف و متضاد newly harvested not stale stale
fresh bread/flowers/fruit...
نان/گل/میوه و... تازه
  • Open the window and let some fresh air in.
    آن پنجره را باز کن و بگذار کمی هوای تازه داخل بیاید.

2 خنک باطراوت

معادل ها در دیکشنری فارسی: خنک
مترادف و متضاد cool crisp invigorating
a fresh breeze
نسیمی خنک

3 جدید (و متفاوت)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جدید نو آخرین
to make a fresh start
شروع جدید داشتن
  • This is the opportunity he needs to make a fresh start.
    این فرصتی است که او برای شروع جدید داشتن نیاز دارد.
fresh ideas/challenge...
ایده‌ها/چالش جدید

4 شیرین (آب) آشامیدنی

fresh water
آب شیرین

5 سرحال سرزنده

معادل ها در دیکشنری فارسی: تازه‌نفس شاداب
  • 1.We got up the next day feeling fresh.
    1. ما روز بعد با حس سرحال بودن، بیدار شدیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان